پایگاه فرهنگی مذهبی شهدای رضوان

زندگی نامه شهدای منطقه نوق رفسنجان

پایگاه فرهنگی مذهبی شهدای رضوان

زندگی نامه شهدای منطقه نوق رفسنجان

مشخصات بلاگ
پایگاه فرهنگی مذهبی شهدای رضوان

(((نثار ترفیع مقام عالی حضرت صادق الائمه صلوات )))

پایگاه فرهنگی مذهبی شهدای رضوان

زندگی نامه شهدای منطقه نوق رفسنجان

شهدای دهستان رضوان

شهدای بخش فردوس

شهدای بخش نوق

آخرین نظرات

۳۴ مطلب با موضوع «کرامات شهدا» ثبت شده است

یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت:تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم.

  • خادم الشهداء

مدت زمانی که در پست معاونت سیاسی استانداری مشغول خدمت بود، افتادگی و سادگی خود را حفظ کرد، همواره حامی واقعی و دلسوخته محرومین و مستضعفین بود و هرگز از مقام و موقعیتش به نفع خود استفاده نمی‌کرد.

  • خادم الشهداء

شهید صیاد شیرازی متذکر شده بود که به خاطر حماسه‌آفرینی‌های او دو درجه تشویقی به وی اعطاء نمودم، که از دریافت آن صرف نظر کرد و گفت: اگر کارم برای رضای خداوند بوده، نیازی به این ظواهر نمی‌باشد.

  • خادم الشهداء

پنج سال پس از پایان جنگ کار تفحص در کانال کمیل آغاز شد. پیکرهای شهدا یکی پس از دیگری پیدا شدند اما از ابراهیم خبری نبود. مدتی بعد یکی از رفقای ابراهیم برای بازدید به فکه آمد.ایشان گفتند زیاد دنبال ابراهیم نگردید. او می خواسته گمنام باشد.

  • خادم الشهداء

گفت و گو با همسر شهید مدافع حرم سید جواد اسدی؛

به واسطه یکی از دوستان با سید جواد آشنا شدم. سید که به خواستگاریم آمد خوابی تعریف کرد و گفت با دیدن این خواب تشویق شدم وارد نظام شوم. خواب دیدم بالای تپه ای هستم امام را خواب دیدم به دست من یک آرپیچی داد گفت این تانک را باید بزنی.

  • خادم الشهداء

کسی که برای خدا در میدان نبرد می رود ترسی در دل ندارد و از شهید شدن در راه خدا هیچ هراسی ندارد .ای برادران نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد.

  • خادم الشهداء

استعفایش را قبول نکردند و به اجبار فرار کرد. بعد از دو هفته دستگیر شد و به مدت یکسال در زندان قزل قلعه زندانی شد و سرانجام با پیروزی انقلاب، آزاد شد.

  • خادم الشهداء

از آن پیرمرد عذرخواهی کردیم و به راهمان ادامه دادیم. بین راه از آینه موتور دیدم ابراهیم دارد اشک می‌ریزه. هوا هم سرد نبود که به این خاطر آب از چشماش جاری بشه، برای همین اومدم کنار خیابون و با تعجب گفتم:ابرام جون، داری گریه می‌کنی؟

  • خادم الشهداء

نجات جان پسر بچه به قیمت تکه تکه شدن وقتی پسر بچه کمی نزدیک تر آمد، متوجه شدیم که ضامن نارنجک کشیده شده است و اگر پسر بچه نارنجک را رها کند،..

  • خادم الشهداء

حمیدم هنوز زنده است/ نتوانست با دخترش خداحافظی کند
  • خادم الشهداء