پایگاه فرهنگی مذهبی شهدای رضوان

زندگی نامه شهدای منطقه نوق رفسنجان

پایگاه فرهنگی مذهبی شهدای رضوان

زندگی نامه شهدای منطقه نوق رفسنجان

مشخصات بلاگ
پایگاه فرهنگی مذهبی شهدای رضوان

(((نثار ترفیع مقام عالی حضرت صادق الائمه صلوات )))

پایگاه فرهنگی مذهبی شهدای رضوان

زندگی نامه شهدای منطقه نوق رفسنجان

شهدای دهستان رضوان

شهدای بخش فردوس

شهدای بخش نوق

آخرین نظرات

  شهیدحسین مشتاق: دوقلوهایش را بخدا سپرد و به دفاع از حرم بی بی زینب شتافت 

 

مادر شهید مدافع حرم حسین مشتاق گفت:اولین بار که از سوریه آمد گفتم پسر بچه های دوقلو داری من خسته نمی شم اما پیش خانمت شرمنده ام گفت مامان از تو توقع نداشتم این حرف را بزنی الان اگر نرویم کمک نکنیم مظلومیت شیعه را در سوریه ببینید مظلومیت امام زمان و مسلمانها را ببینید چه بلایی سر بچه های شیعه و غیر شیعه می آورند می خواهید در ایران این بلاها را سر مردم بیاورند دل دارید جلوی چشم شما سر بچه هایتان این بلاها را بیاورند.

 شهید حسین مشتاقی یکی از 13 شهید مازندران است که 16 اردیبهشت امسال برای دفاع از حرم بانوی مقاومت حضرت زینب (س) در خانطومان سوریه به شهادت رسید، وی 2اردیبهشت 1364 درشهرستان نکا متولد شد در خانواده مذهبی و ولایتمدار پرورش یافت و سرانجام بعد از 30سال عمر مبارک لیاقت شهادت در دفاع از حرم آل الله نصیبش شد. از این شهید گرانقدر دو فرزند دوقلو به نام های نازنین زهرا و امیر مهدی به یادگار مانده که فقط 2سال از نعمت پدر برخوردار بودند.آنچه می خوانید حاصل همکلامی ما با مادر و همسر شهید مدافع حرم حسین مشتاقی است که از نظرتان می گذرد.

 

(سکینه صادقی مادر شهید)

حاج خانم از خودتان و پسر شهیدتان بگویید در چه خانواده های تربیت شدند و کودکی هایش چگونه گذشت؟

پسرم شهید حسین مشتاقی 2 اردیبهشت 1364 مصادف با سوم شعبان در شهرستان نکا متولد شد من 3پسر دارم که حسین پسردومم بود خانواده ما مذهبی هستند و حسین در خانواده مذهبی رشد یافته بود  از همان کودکی نذر امام زمان(عج) بود من قبل از تولد فرزندانم نذر کرده بودم خداوند به من فرزندان پسر بدهد تا سرباز امام زمان باشند، همسرم معلم است و برای تربیت فرزندانم تاثیر زیادی داشت.

 

کودکی های حسین  و بازی هایش اینطور بود که علم درست می کرد دو تا در پوش دیگ را می گرفت و بچه ها را در کوچه جمع می کرد و دسته عزاداری راه می انداخت، کلا مسجد بود از بچگی و نوجوانی عضو بسیج  فعال بود .

 

شهدا چه سبک زندگی و روش تربیتی داشتند که راه شهادت را انتخاب کردند؟

از ابتدا مسائل مذهبی را رعایت می کردیم یعنی سبک زندگی ما اینطور بود که حلال و حرام خدا را رعایت می کردیم خواندن نماز در خانواده ما بسیار مهم بود حسین آقا ازسن طفولیت و زمانی که دانش آموز ابتدایی بود نماز و روزه را به جا می آورد یعنی هر سه پسرم اینطور بودند بیشتر اوقات در مسجد نماز می خواندیم پسرم حسین بدون اینکه دیگران مطلع شوند کلا نمازها را به جماعت و مسجد می خواند خیلی مقید بود ماه رمضان و  دو ماه محرم و صفر در مسجد بود و خادم امام حسین بود.

 

 

چه شد شغل پاسداری را انتخاب کرد؟

چون سرباز امام زمان بود عقیده اش این بود در این لباس می تواند بیشتر خدمت کند رفتنش به سوریه هم همین بود می گفت زمینه ظهور امام زمان مهیا می شود یه وقت هایی می گفتم نرو می گفت الان اگر نگذاری برویم بعدا دیگر نمی توانیم اگر آقا امام زمان ظهور کند نمی توانیم در رکابش بجنگیم بخاطر این مخالفت نمی کردم.

 

چندمین بار بود که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت؟

دومین بار بود که به سوریه رفت.

 

زمینه آشنایی اش با همسرش چطور فراهم شد؟

قبل از اینکه به ماموریت زاهدان برود گفتم همسری برایت انتخاب کنم گفت شما برایم هر کسی را انتخاب کنید قبول دارم، می گفت چند شرط دارم اول اینکه محجبه باشد با شغل پاسداری من بسازد و بداند من پاسدار و جزء نیروهای یگان صابرین  و همیشه ماموریت هستم. پسرم به ماموریت رفت و من برایش خواستگاری رفتم خانمش را دیدم و پسندیدم گفتم، به حسین گفتم رفتم جایی دختری را پسندیدم منتظرم شما بیایید قبول کنید گفت مامان شما پسند کنید قبول دارم، حسین آقا شرطش را گفت و خانمش قبول کرد به او گفت تو صبور هستی و می توانی صبر کنی خانمش گفت می توانم صبوری کنم. پسرم 25سالگی ازدواج کرد و فرزند دو قلو 2 ساله دارد.

 

اخلاقش چطور بود؟

حسین آقا خیلی خوش اخلاق و شوخ بود با همه شوخی می کرد اصلا از عبوس و اخمو نبود عکس هایی که دارد مدام خندان است با همه می گفت می خندید پر انرژی و فعال بود.

 

 

مخالفت نمی کردید بچه های کوچک و دوقلو داشت به سوریه برود؟

 اولین بار که از سوریه آمد گفتم پسر بچه های دوقلو داری من خسته نمی شم اما پیش خانمت شرمنده ام  گفت مامان از تو توقع نداشتم این حرف را بزنی الان اگر نرویم کمک نکنیم مظلومیت شیعه را در سوریه ببینید مظلومیت امام زمان و مسلمانها را ببینید چه بلایی سر بچه های شیعه و غیر شیعه می آورند می خواهید در ایران این بلاها را سر مردم بیاورند دل دارید جلوی چشم شما سر بچه هایتان این  بلاها را بیاورند می گفت رهبرمون را نمی توانیم تنها بگذاریم گوش به فرمان رهبری هستیم همیشه می گفت چه جور مسلمانی هستید و گریه می کنید کاش روز عاشورا بودیم الان حضرت زینب کمک می خواهد ما حرم حضرت زینب را نباید تنها بگذاریم که تجاوز به حرم کنند. با این حرف های پسرم  دیگه نمی شد حرفی زد.

 

 

سبک زندگی شهدا را در این قرنی که دینداری ضعیف شده تهاجم فرهنگی زیاد شده بگویید که شهدا چه سیره و سبک زندگی داشتند؟

وقتی والدین همه مسائل دینی را مراعات کنند سبک زندگی اسلامی در خانواده باشد مسی

ر الی الله می شود. یادم نمی آید من پیش نامحرم مقنعه و چادر سرم نباشد بچه ها اینطور عادت کردند و قبول کردند خودشان بزرگ شدند رعایت کنند حتی اواخر سیمای خودمان فیلم هایی را نشان می داد پسرم دوست نداشت می گفت این فیلم ها چیه نگاه می کنید یا می گفت خونه ای که ماهواره هست نباید رفت اینقدر رعایت می کرد به این درجه رسیدند.

 

به دنیا بی توجه بودند؟

بی توجه به دنیا نبودند یک اخلاق خاصی داشتند دوست داشت پیشرفت کند وقتی بچه دوقلو داشتند خونه ای که داشت بزرگ بود تا بچه ها راحت باشند اینطور نبود تارک دنیا باشند خیلی به فعالیت اقتصادی و خونه خوب داشتن و زندگی اهمیت می داد.

دوست داشت بچه هایش لباس های تمیز داشته باشند وخیلی مرتب و تمیز بود.

 

با خصوصیات اخلاقی که داشت احتمال می دادید شهید شود؟

این دفعه آخری می دونستیم شهید می شود رفتارش بار اول که رفته بود تغییر کرده بود یکی از دوستانش شهید شد می دیدیم که این دیگر در این عالم نیست کم کم خودش را از بچه ها جدا می کرد بچه ها را به طرف ما سوق می داد خیلی شوخ بود با بچه ها تفنگ بازی می کرد پسر دو ساله اش الان بعد از شهادت پدرش می رود تو اتاق و تفنگ بازی می کند و دنبال پدرش می گردد.

 

آخرین دیدارتان چگونه بود و خبر شهادت را چگونه شنیدید؟

تلفن زنگ زد  از اخبار شنیدیم در گیری در خان طومان سوریه  زیاد است می دانستیم حسین آقا آنجا ست هر چی زنگ زدیم جواب نداد. چیزهایی در تلگرام گذاشته بودند وقتی تلفن ها زنگ زد و  گفتند حسین آقا شهید شد. شب سیزدهم اردیبهشت را کلا با هم بودیم تا شب آخر کندوی زنبور عسل داشت به اونها رسید. زنگ زدند می خواهیم شما را ببریم سوریه قرار بود ساعت 2 بروند آنقدر شوق رفتن داشت می گفت آنها می روند منو جا می گذارند دیدم ساعت 11 آیفون به صدا در آمد گفتم حسین آقا بچه هایت چه می شوند؟ گفت که مامان می خوام برم سوریه وبه همسرش گفتم حالا که می خواهد برود چیزی نگو تا نارحت نرود.  داخل اتاق نیامد آمد روی سکو نشست و با برادرش و من خداحافظی کرد از زیر قرآن رد ش کرد از پله ها که می خواست پایین برود توی حیاط می رفت احساس کردم دیدارمان دیدار آخر است دوباره صدا زدم حسین آقا بیا یکبار دیگر بغلت بگیرم بغلش کردم حسابی بوسیدمش آب پشت سرش ریختم تا آخر من و پدرش نگاه کردیم و از کوچه رد شد پدرش گفت حسین آقا دیگر بر نمی گردد گفتم انشاالله بر می گردد این ها سرباز امام زمان هستند باید باشند تا در رکاب امام زمان بجنگند.

 

 همان شبی که شهید شد خواب دیدم حسین آقا شهید شد دیدار آخرمان را می دانستیم. شوق رفتن داشت چشمانش برق دیگری داشت گلی رو گونه هاش انداخته بود صورتش طور دیگری شده بود انگار برایش دیر بود تا به آرزویش برسد.

 

راجع به شهادت حرفی می زد؟

چند روز به او می گفتم نرو می گفت  مامان همه که نمی خوان شهید شوند حالا اجازه بده من بروم همه که قرار نیست شهید شوند. همکارانش می گویند محل کار همیشه از شهادت صحبت می کرد ولی پیش ما از شهادت حرف نمی زد تا ما ناراحت نشویم اخلاقی داشت که ما را نارحت نمی کرد الان هر کس خواب می بیند می گوید به مادرم بگویید اینقدر بی قراری نکند.

 

چطور صبوری می کنید؟

چون برای اسلام رفت دفاع از اسلام یک افتخار است آدم در این دوره زمانه و تهاجم فرهنگی بچه خوب داشته باشد که از همه چی بگذرد به خاطر اسلام و حضرت زینب. خیلی سعادت می خواهد  وقتی سوریه می رفت اول به حرم حضرت زینب می رفت می گفت مامان جاتون خالی رفتیم حرم حضرت زینب و حضرت رقیه یک زیارتی کردیم من می گفتم خوشا به سعادتت پسر.

حضرت زینب چطور صبر کرد 72 داغ دید باید صبوری کرد.

 

شهدا ارتباط خاصی با اهل بیت پیامبر دارند اردات پسر شهیدتان به کدام معصوم بیشتر بود؟

ارادتش به اهل بیت و ولایت فقیه زیاد بود عاشق امام زمان و حضرت ابوالفضل بود وقتی سینه می زد محرم ها سینه اش خون می افتاد عاشق رهبرمعظم انقلاب بود میگفت او پسر حضرت زهراست  ایام فاطمیه خیلی تلاش کرد بچه های بسیج منطقه را جمع کرد رفت بیت رهبری انگارمی خواست از رهبرش اجازه شهادت بگیرد وقتی برگشت خیلی خوشحال بود.

 

درد دل تان به عنوان مادر شهید مدافع حرم با حضرت زینب(س) چیست؟

به حضرت زینب می گویم پسرم که خیلی زخمی شد حتما حضرت زینب بالا سرش رفت لحظه آخر حتما بالا سرش بود دوست دارم برای پسرم مادری کند چون من خیلی پسرانم را دوست دارم .

 

اگر ما زمان عاشورا نبودیم پسرم الان در این مقطع زمان  به این درجه رسید که الان به یاری امام حسین بشتابند امام زمان هست ما نمی بینیم احتیاج به کمک داد "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا".

 

 

همسر شهید حسین مشتاق:

وقتی خبر شهادت همسرتان را شنیدید چه بر شما گذشت؟چطور صبوری کردید و درد دلتان چی بود؟

چند روز از شهادتش گذشته بود یک روز بی قرار شدم  و گریه کردم گفتم حسین آقا چرا ما را تنها گذاشتی همان شب به خوابم آمد گفت خانم شما را تنها نگذاشتم من همیشه کنارتم چرا اینطور فکر می کنی به من ثابت شد که حسین آقا همیشه همراهمه و صدای منو می شنوه.

 

احتمال می دادید همسرتان شهید شود؟

با آن روحیه شهادت طلبی که داشت من مطمئن بودم که حسین آقا روزی به شهادت می رسد البته زمانی که ماجرای سوریه پیش آمد شهادتش را زیاد احتمال می دادم.

 

الان با همسر شهیدتان درد دل می کنید؟

من هر وقت تو دلم نیتی می کنم و باهاش حرف میزنم می بینم کارها به خوبی پیش می ره و به خاطر همین همیشه حضورش را حس می کنم.

 

اخلاق و خصوصیات همسرتان و رفتارش با بچه ها چطور بود؟

امیر مهدی و نازنین زهرا 5 خرداد به دنیا آمدند غروب مبعث بود حسین آقا به شوق تولد بچه ها ی آن روز مرخصی گرفته بود کنار ما بود و شبها تا صبح بیدار می موند  و مواظب منو بچه ها بود و مثل پروانه دور ما می گشت خیلی خوشحال بود.

 

شما مخالفتی با شغل سخت همسرتان نداشتید؟

من به هدف همسرم خیلی احترام می گذاشتم وقتی ازهدف هایش برام می گفت منو آروم میکرد دیگه مخالفت نمی کردم البته منم با تفکرات و اعتقاداتش بیگانه نبودم و فکر من به فکر حسین آقا نزدیک بود.

 

انگیزه تان برای ازدواج با پاسدار چه بود؟

من در خانواده مذهبی بزرگ شدم و پدرم معلم بود و ما را از کودکی نسبت به حفظ نظام و رهبری جامعه پرورش داده بود علاوه بر آن ما در فامیل مان شهید و پاسدار و طلبه داریم به خاطر همین من این افراد رو می شناختم و میدانستم تو زندگیشان سختی وجود دارد اما خوشی زندگی شان بیشتر از بقیه است به همین خاطر دید من نسبت به پاسدار مثبت بود.

 

وقتی با حسین آقا ازدواج کردم فکری که نسبت به یک پاسدار داشتم با رفتارش به یقین مبدل شد این 6 سال زندگی با حسین آقا بهترین روزهای عمرم را سپری کردم و همیشه خودم را خوشبخت ترین آدم می دانستم.

 

اخلاقش چطور بود؟

نه اینکه من همسرش باشم بخوام ازش تعریف کنم بلکه همه همکاران و کسانی که با حسین آقا برخورد داشتند تا اسم حسین را می شنوند اولین عکس العمل شان لبخنده. چون خوشریی حسین آقا زبانزد همه بود و تشییع جنازه با شکوهش این را ثابت کرد که در شهر ما بی نظیر و کم سابقه بود. خیلی مهربان و شوخ طبع بود آدم برونگرایی بود تا جایی که از دستش بر می آمد برای حل مشکلات دیگران تلاش می کرد و من و بچه ها رو خیلی دوست داشت تا جایی که حتی جلوی همه این محبت را ابراز می کرد.

 

حرفی از شهادتش می زد؟

زیاد حرف از شهادت نمی زد ولی وقتی از سفر اول سوریه برگشت چند بار میان شوخ طبعی هایش حرف از شهادت می زد یک روز بعد از ظهر با هم نشسته بودیم بهم گفت خانم چرا دعا نمی کنید من شهید بشم بهش گفتم مگر می شه زن برای شوهرش دعا کند که شهید شود بهم گفت خانم شما هنوز بهشت و عظمت شهادت رو درک نکردید که شیرین ترین مرگ در راه خداست من سکوت کردم اون ادامه داد و گفت خانم اگر بدونی اجر شهید گمنام چقدر زیاده که حسین آقا با این چهل روز مفقودالاثر یش به آرزویش هم  رسیده بود.

 

از حضرت زینب چه می خواهید؟

من مطمئنم این صبرو تحمل که در من هست بدون واسطه نیست حتما خانم حضرت زینب وساطت کرد و از خدا خواست تا همسران مدافع حرم او صبر زینبی داشته باشند تا بتوانند این مصیبت بزرگ را تحمل کنند که همان فراق همسره البته من کسی بودم که یک لحظه بدون حسین آقا نمی توانستم دوام بیاورم.

 

از حضرت زینب میخواهم همانطور که حسین آقا هوای بی بی رو داشت و از حرم بی بی دفاع کرد خانم هوای ما را هم داشته باشد و از خدا بخواهد تا ما مسیر رو اشتباه نرویم و راه اهل بیت که همان راه رسیدن به آخرت هست رو در پیش بگیریم و کمک کنه تا فرزندانم را طوری تربیت کنیم که آرزوی حسین آقا بود.

 

من خودم رو سرباز امام زمان می دانم و شرط سربازی امام زمان گوش به فرمان ولی فقیه بودنه.  نه تنها همسرم بلکه خودم و بچه هایم رو برای فرمان سید علی خامنه ای بزرگ و تربیت می کنم چون  او نماینده صاحب عصر در بین شیعیان امم علی می باشد و هر زمان دستور داد ما گوش به فرمان او هستیم.

 

شهید مدافع حرم حسین مشتاقی در 16 اردیهشت ماه مصادف با روز مبعث به شهادت رسید که بعد از چهل روز مفقودالاثر بودن از طریق دی ان ای شناسایی و پیکر مطهرش در روز سوم تیرماه مصادف با 15 رمضان ولادت امام حسن مجتبی به خاک سپرده شد .

  • خادم الشهداء

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی